سلام.
دوستان عزیز و هنرمند به خصوص هنرمندان شهرستان
برای اطلاع از اجراهای( گروه هنری وردوره) میتوانید به آدرس www.vardora.blogsky.com مراجعه کنید.مطالب این وبلاگ توسط خودم (خواننده گروه)نوشته میشه.
با تشکر.
سلام.
تئاتر غربت زدگان این روزها در حال اجرا شدن میباشد.
روز شنبه و یکشنبه مورخ۷و ۸/۱۲/۱۳۸۹ساعت ۳۰/۶ در سالن فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان رشتخوار
دوشنبه و سه شنبه مورخ۹و۱۰/۱۲ در سالن شهید مدرس شهرستان خواف
نهمین جشنواره موسیقی مقامی در شهرستان خواف برگزار شد و گروههای مختلفی در این جشنواره حضور داشتند.جشنواره روز شنبه مورخ ۳۰/۱۱/۱۳۸۹ برگزار شد و داوران جشنواره ۴ نفر بودند.
۱ استاد عثمان محمد پرست ۲ استاد رضا مشورتی ۳ استاد محمد عمر پونه۴ استاد شمس الله پونه
استاد شمس الله پسر استاد محمد عمر و برادر زاده استاد عثمان است.
در این جشنواره در قسمت گروهنوازی ، گروه قاصدک با ۱۵۰ امتیاز و گروه شیدا با ۱۴۰ امتیازبه ترتیب اول و دوم شدند که در هر دو گروه من به عنوان خواننده حضور داشتم.
در گروه قاصدک:
۱مهرداد لایزال(سرپرست گروه و نوازنده دوتار)۲ مهران لایزال(نوازنده دف)۳ احمد پرنده (دوتار) ۴مهران اسدی (دوتار) ۵ حمید آسمانی(دوتار)
در گروه شیدا:
۱ناصر ناطق (سرپرست گروه و نوازنده دوتار)۲ ابراهیم ناطق (دوتار)۳ عبدالغفور بهجتی (دوتار)
۴واحد اصلاح طلب(دف)
در این جشنواره از گروه شمس تجلیل شد. این گروه در ۲۰ سال پیش تشکیل شد و تاکنون در مراسمات زیادی به اجرای برنامه پرداخته است/
اعضای گروه شمس در حال حاضر؛
۱ شمس الله پونه (خواننده و نوازنده دوتار)
۲ حبیب الله توکلی(خواننده و نوازنده دوتار)
۳محمود احراری (و نوازنده دوتار)
۴ سیف الله ورزیده(نوازنده دف)
با سلام .
تصویر بالا مربوط میشه به نمایشی که امسال از شهرستان خواف به بیست و دومین جشنواره تئاتر رضوان در مشهد راه پیدا کرد. نمایش غربت زدگان به نویسندگی آقای عباس جانفدا و کارگردانی آقای علیرضا صنعتی رودی.
البته من هم عضو گروه نمایش شهرستان هستم و اسم گروه نمایش<< همدلان>> است . من برای خودم امسال اولین تجربه کار جدی تئاتر بود و خیلی هم خوب بود و واقعا در جشنواره خیلی به من خوش گذشت.البته از خواف سال گذشته هم نمایش سیلی و درفش به نویسندگی رضا حسن زاده و کارگردانی علیرضا صنعتی رودی برای جشنواره انتخاب شد که من به دلایلی نتونستم همراه گروه به جشنواره برم و اونجا حضور داشته باشم.
تئاتر هم عشق جالبی است و برای همه کسانی که به نوعی با کار تئاتر و هنر سر و کار دارند آرزوی موفقیت میکنم.
درضمن از زحمات تمامی بچه های گروه ممنونم به خصوص عبدالحکیم مشورتی به خاطر راهنمایی های ایشان به بنده ... ... ... ...
عکس بالا آقای عبدالحکیم مشورتی میباشد که سر یکی از تمرینات گرفته شده... ... ... ...
جمله ای در هنر نوازندگی وجود دارد که می گوید : بهترین ساز آن سازی است که نوازنده احساس کند این ساز در آغوش و دستان او به راحتی قرار گرفته و صدایی طبیعی و مطبوع نسبت به ذائقه فرهنگی او به وجود می آورد و الحق که با نگاهی در بین سازها در خواهیم یافت که تار یک چنین سازی است. نغمه هایی بسیار روح انگیز دارد و وقتی در آغوش نوازنده اش قرار می گیرد گویی که این چوب و پوست از روح نوازنده خود جان می گیرند و زنده می شوند.
تار یکی از قدیمی ترین سازهای ایرانی است که به آن وتر نیز گفته می شود. اگر چه ما هنوز اطلاعات درستی از تاریخ دقیق پیدایش و ساخت آن نداریم ولی از قرار معلوم آن به زمان ابو نصر فارابی بر می گردد. موسیقی دانان قدیم و بزرگی چون صفی الدین ارموی، خواجه بها الدین و ابوالفرج اصفهانی و تنی چند از شاعران و نویسندگان دوران گذشته درباره تقسیم فواصل پرده های که هم خوان و موافق پرده های تار نیز می باشد مطالبی گفته، شعری سروده و یاد کرده اند. به عنوان مثال بابا طاهر همدانی شاعر شوریده و عارف ایران که در نیمه قرن پنجم هجری می زیست در سروده ای از خود چنین این ساز را یاد می کند:
دلی دیدوم چو مرغ پا شکسته چو کشتی، بر لب دریا نشسته
همه گویند طاهر، تار بنواز صدا چون می دهد تار شکسته
شکل ظاهری کاسه تار شبیه دل است و شاید به خاطر همین است که تار را ساز اهل دل و حال و تسکین دهنده روان آدمی لقب داده اند زیرا تار دارای صدای لطیف و دلربا است که بسیاری از متفکرین، عارفان، فیلسوفان، وارستگان و صوفیان پاک دل به آن عشق می ورزند.
تار صدایی گرفته، محزون و کاملا شرقی دارد و از جنبه داشتن رزونانس، قدرت صدایی بالا و اجرای دستگاه ها و آوازهای موسیقی سنتی ایران برترین و کاملترین ساز ایرانی محسوب می شود.
تار از یک کاسه که روی آن پوست کشیده درست گردیده که همین کاسه نیز به دو قسمت بزرگ و کوچک تقسیم شده که قسمت بزرگ را شکم و کوچک را نقاره می نامند.
دسته تار معمولا 45 تا 50 سانتیمتر است که بر کناره های جلوی آن دو روکش استخوانی کار گذاشته شده است در انتهای دسته تار جعبه ای تعبیه شده که به جعبه گوشی معروف است، که از هر طرف آن سه گوشی بر سطوح جانبی این جعبه قرار داده شده که سیم های تار را به دور آنها می پیچند.
تعداد سیم های تار شش عدد است که از آخر کاسه یا شکم شروع شده و از روی خرک که به منظور بالا نگاه داشتن سیم ها بر روی پوست قرار گرفته می گذرد. این شش سیم در تمام طول دسته کشیده شده و به داخل جعبه گوشی ها رفته و به دور آنها پیچیده شده است . سیمهای ششگانه عبارتند از:
دو سیم سفید پائین که همصدا کوک می شوند. دو سیم زرد همصدا یک سیم سفید نازک به نام زیر و یک سیم زرد بم که دوتای آخری غالبا به فاصله اکتاو کوک می شوند.
فاصله سیم های هم صوت سفید، نسبت به سیم های زرد غالبا چهارم و سیم های سفید نسبت به سیم بم معمولا فاصله اکتاو یا هفتم را تشکیل می دهند.
تار با مضرابی کوچک از جنس برنج به طول تقریبی سه سانتی متر نواخته می شود. در قسمتی از نصف طول مضراب، برای آنکه در دستهای نوازنده راحت قرار گیرد با موم پوشیده شده است.
در گذشته سازندگان تار در گوشه و کنار کشور بسیار بودند که نامی از ایشان به جای نمانده و تنها تنی چند از ایشان مثل استاد تاجیک، هامبارسون، فرج الله، آقا قلی، یحیی، برادران صنعت و استاد حاجی و پسرش رمضان شاهرخ شناخته شده اند. کسانی که به بقای این ساز و تکامل آن کمک کردند و عمر خود را بر سر این کار نهادند
برگرفته از:www.mjsahafi.blogfa.com
نتور بر پایهٔ شواهد و قراین یکی از کهنترین سازهای منطقه به شمار میرود. کهنترین اثری که از این ساز بر جا مانده، از سنگتراشیهای آشور و بابلیان (۵۵۹ قبل از میلاد) است. در این سنگتراشیها، صف تشریفاتی که به افتخار آشور بانیپال بر پا شده مجسم گردیده و سازی که شباهت زیادی به سنتور امروزی دارد، در میان آن صف دیده میشود.
ابوالحسن علی بن حسین مسعودی (مرگ به سال ۳۴۶ ه.ق) گذشتهانگار نامدار و نویسنده کتاب مروجالذهب در شرح اوضاع موسیقی در زمان ساسانیان، هنگام نام بردن از سازهای متداول موسیقی ساسانی، واژه سنتور (سنطور) را ذکر میکند. در کتب قدیم و تألیفات ابونصر فارابی و ابن سینا نیز نام سنتور چند بار ذکر شده است.
عبدالقادر مراغهای ساز یاطوفان را معرفی کرد که شبیه سنتور امروزی بود با این تفاوت که برای هر صدا فقط یک تار میبستند و با جابجا کردن خرکها، آن را کوک میکردند.
نام سنتور در اشعار منوچهری نیز آمدهاست:
کبک ناقوسزن و شارک سنتورزَن است فاخته نایزَن و بربط شده تنبور زنان
سنتور، سازی کاملاً ایرانی است که برخی ساخت آن را به ابونصر فارابی نسبت میدهند که مانند بربط، ساز دیگر ایرانی بعدها به خارج بردهشد
برخی پژوهشگران بر این باورند که سنتور در زمانهای بسیار دور از ایران به دیگر کشورهای آسیایی رفته است، چنان که امروزه نیز گونههای مشابه این ساز در عراق، ترکیه، سوریه، مصر، پاکستان، هند، تاجیکستان، چین، ویتنام، کره، اوکراین و دیگر کشورهای آسیای میانه و نیز در یونان نواخته میشود.
بر پایهٔ اسناد و مدارک، نگارگریها و مینیاتورهای سدههای پیش، آنچه که ما امروزه به عنوان سنتور در اختیار داریم در واقع سنتوری است که از نزدیک به یکصد و پنجاه سال پیش (زمان قاجار) با شکل و شمایل کنونی خود در اختیار هنرمندان این مرز و بوم قرار دارد. چنان که سنتورهای محمدصادق خان (که نخستین نمونه صوتی ساز سنتور به جا مانده از دوران قاجار متعلق به وی میباشد)، حبیب سماع حضور و حبیب سماعی، در ابعاد، شمار خرک و چگونگی ساخت، بسیار نزدیک به سنتور امروزی است.
بررسی تاریخ گردش و تحول ساز سنتور نشان میدهد که این ساز طیف گستردهای از سبکها و مکاتب گوناگون را در سدهٔ کنونی به خود اختصاص داده، به گونهای که پس از یک بررسی اجمالی، میتوان اذعان داشت حداقل ۱۵ سبک و مکتب گوناگون و فعال در این عرصه شهره خاص و عاماند
تنوع و جوراجوری چشمگیر مکاتب و سبکها باعث تنوع در صدادهی ساز، تکنیک نوازندگی و چگونگی آهنگسازی و نغمهپردازی در سطوح گوناگون بودهاست.
سنتور، یا آنچنان که استاد ابوالحسن خان صبا گاه مىنوشت: سنطور، در سالهاى پایانی عصر قاجار، سازى تقریباً فراموش شده و رو به نابودى بود. سازهاى اصلى، تار، تنبک و کمانچه بودند و دوره قاجار، در واقع «عصر تار» بود. تعداد کمى سنتور مىنواختند و تعداد کمترى نیز سنتور مىساختند و مىآموختند
به اتکا قد مت آثار کشف شده گمان این است که این ساز از قلمرو ایران به کشورهای دیگر راه یافته و نامهای مختلفی پیدا کرده است. سنتور با اندک تفاوتی در شکل ظاهر و با نام های مختلف در شرق و غرب عالم وجود دارد. این ساز را در کشور چین یان کین، در اروپای شرقی دالسی مر، در انگلستان باتر فلای ها، در آلمان و اتریش مک پر،در هندوستان سنتور، در کامبوج فی و در امریکا زیتر می نامند که هر کدام دارای وجه تشابهاتی هستند. ساز سنتور در تعدادی از کشورها مانند ارمنستان و گرجستان نیز رایج هست. همچنین سنتورهای عراقی –هندی- مصری و ترکی که بعضی از آنها حدود ۳۶۰ سیم دارند.
این ساز از جعبهای ذوزنقهای شکل تشکیل شده که اضلاع آن عبارتاند از: بلندترین ضلع، نزدیک به نوازنده و کوتاهترین ضلع و موازی با ضلع قبلی و دور از نوازنده و دو ضلع جانبی با طول برابر که دو ضلع قبلی را به طور مورب قطع میکند. ارتفاع سطوح جانبی ۸ تا ۱۰ سانتیمتر است.
جعبه سنتور مجوف است و تمام سطوح جعبه چوبی است. بر روی سطوح فوقانی دو ردیف (معمولاً ۹تایی)خرک چوبی قرار دارد؛ ردیف راست نزدیکتر به کناره راست ساز است و ردیف چپ کمی بیشتر با کناره چپ فاصله دارد (فاصله بین هر خرک ردیف چپ تا کناره چپ را «پشت خرک» مینامند). از روی هر خرک چهار رشته سیم همکوک عبور میکند ولی هر سیم به گوشی معینی پیچیده میشود. گوشیها در سطح جانبی راست کنار گذاشته شدهاند. سیمهای سنتور به دو دسته «سفید» (زیر) و «زرد» (بم) تقسیم میشوند. دسته سیمهای سفید بر روی خرکهای ردیف چپ و سیمهای زرد بر روی خرکهای ردیف راست به تناوب قرار گرفتهاند. طول قسمت جلوی خرک در سیمهای سفید دو برابر طول آن در قسمت پشت خرک است و میتوان در پشت خرک نیز از سیمهای سفید استفاده کرد (صدای آن به نسبت عکس طول، یک اکتاو نسبت به صدای قسمت جلوی خرک بالاتر است). همچنین هر سیم زرد، یک اکتاو بمتر از سیم سفید بلافاصله بعد از آن صدا میدهد.
نوازندگی سنتور بوسیله دو چوب نازک که به آنها «مضراب» گفته میشود، انجام میشود. مضرابها در گذشته بدون نمد بودند ولی اکنون بیشتر به مضرابها نمد می چسبانند که خود باعث لطیف تر شدن صدای سنتور میشود. در اکثر اوقات، نوازنده باید با هر یک از مضرابها، نت متفاوتی را اجرا کند (به ویژه در برخی از چهارمضرابها که بیشتر پایه قطعه با دست چپ و ملودی با دست راست اجرا می شود). به همین دلیل نوازندگی این ساز علاوه بر چابکی دستها، به تمرکز ذهن نیز نیاز دارد که تنها با تمرین فراوان بدست میآید.
سنتور سازی است که اگر نوازنده بر آن چیره شود، می تواند بوسیله آن کارهای زیبا و ماندگاری بیافریند. این ساز به خوبی توانایی تکنوازی و همنوازی را دارا می باشد.
برابر نیمهٔ عمر تمرین سنتور نوازان، به کوک کردن آن می گذرد. چون ضربه های مداوم مضراب روی سیم ها و تاثیر گذاری رطوبت و حرارت روی چوب و سیم ها کوک را به هم می زند و ۷۲ سیم باید مرتب کوک یا هم خوان شود، از این رو سنتور، سازی شناخته می شود که همراه با زیبایی، بسیاری از عوارض طبیعی میتواند روی صدا و کوک آن تاثیر بگذارد و حتی نوازندههای کارپشته را برای یک کوک دلخواه ناکام می گذارد.
گفته شدهاست که حبیب سماعی نوازنده سرشناس سنتور روزی در مجلسی گفته است:
کوک سنتور مرا پیر کرده است.
برگرفته از:www.persianrex.com
........................................
عکس بالا خودم هستم با استاد مسلم دوتار که در جشنواره های فرامرزی هم مطرح است.
استاد محمد عثمان محمد پرست.دریکی از کلیپها دیدم که استاد محمدپرست دوتار میزد و استاد شجریان هم آواز میخواند . البته این کلیپ خیلی قدیمی است.وقتی که استاد شجریان جوان بوده .استاد هنرمند مقام نوایی که یکی از مقام های شهرستان خواف در موسیقی مقامی میباشد را اختراع و ابداع کرد که بر روی شعری از طبیب اصفهانی آهنگسازی شده و در دستگاه ماهور زده شده که استاد محمد پرست در سالها قبل این را اختراع کرد و در کلیپی که از سال ۱۳۴۲ خواف موجود است این قطعه توسط استاد محمد پرست زده میشه.
پیش پرده های نوایی بسیار دلنشین و زیباست.و روح آدمی را تازه میکند. به نظر بنده تمام افرادی که با ساز دوتار آشنا هستند و مینوازند از نوایی شروع کرده اند. خودم هم اولین آهنگی که از دوتار زدم نوایی بود.
به امید موفقیت برای تمامی هنرمندان
عکسی از خودم با لباس محلی و دوست هنرمندم(خواننده و نوازنده) آقای مرتضی تاجیک
کنار پنجره
کنار پنجره نشسته بودم و پیوند نگاهم را با آبی آسمان جشن می گرفتم که تو اومدی: نگاهت بوی وداع می داد و قدمات هم آهنگ با لرزش قلبم شیشه ی نازک دلم را می شکست. یادم پر کشید و رفت روی بوم. روزایی که زیر بارون با هم حرف می زدیم و خندیدن را احساس و درک می کردیم . اون زمانی که برای اولین بار نگاهم به نگاهت پیوند خورد و مثل فرشته های افسانه ای به روم لبخند زدی. هنوز هم شیرینی این خاطره های بلوری رو نچشیده بودم که شروع کردی از رفتن و خداحافظی و فراغ گفتی و آخرش اشکای غمگینمو کردی نقطه ی آخر حرفهای خودت و از سر خط شروع کردی به رفتن . رفتی و من گریه هامو ریختم کنار پنجره . یادته ازت خواستم تو رو خدا روی گلبرگ لطیف آفتابگردان، نیازمو زمین نینداز. ولی حرفهای من طاقت مقابله با حقیقت رو نداشت. تو باید می رفتی و رفتی و من شدم یه نرگس منتظر که شقایقش دیر کرده. اون روز تا شب نشستم و اشکام رو بدرقه ی راهت کردم. نشستم و دعا کردم . اون شب اون قدر با ستاره ها صحبت کردم که اونا هم خوابشون برد اما من حتی با یاد تو خوابم نبرد. یادم اومد اون روزایی که با هم متن شعرهای راز منو ترجمه می کردیم . من کبوترای دل تو را باور کردم و تو هم لبخند منو.
اما اون روز دیگر تو نبودی که به شیشه ی بلوری تنگ کوچک مهربونیات اعتماد کنم و یک چشمه از صمیمیت رو با چشمای خود ببینم. بلند شدم . یادت هنوز تو دلم غوغا می کرد. می خواست با یه نفر به مهربونی تو صحبت کند. با یه نفر که مثل خودت عادتش بوسیدن و لبخند زدن باشه . دلم لک زده بود واسه این که دستمو بگیری و نگام کنی و ببوسی ، بعدش بپرسی شقایق نازم چه خبر؟؟؟ منم لبخند بزنم و یه عالمه مهربونی رو نثارت کنم . لحظه ها گذشت بدون این که حتی یه بار خط های موازی نفس هامون همدیگه رو قطع کنند . حالا تنهایی شده مقسوم علیه زندگی ام . من تو تاریکی فاصله ها گم شدم و شتاب ثانیه ها هنوز حکایت از رفتن تو دارد. خاطره اون روز شده داستان زندگی من .
تو خداحافظی کردی و رفتی اما من هنوز منتظرم و سلام می کنم.
سلام ندای زندگی من...
حکایت جالبی است که می گویند فراموش شدگان هرگز فراموش کنندگان را فراموش نمی کنند.